دشت بدون آهو
ای خفته در نگاه تو جادو ! چه می کنی؟
آشفته دل! گره زده گیسو ! چه می کنی؟
.
امسال هم گذشت و بهار تو بر نگشت
تنها و دل شکسته لب جو چه می کنی؟
.
شب های دل گرفته که خوابت نمی برد
بی بوسه، بی نفس نفس او چه می کنی؟
.
ای مانده در نگاه تو حسرت! چه می کشی؟
ای رفته از دل تو هیاهو! چه می کنی؟
.
بیهوده دشت های خدا را قرق نکن
حالا که رفته از دلت آهو،چه می کنی؟
..... ناصر حامدی .....
یه روزی این شعر بهانه ایجاد این وبلاگ محقر و نام دشت بدون آهو شد ...